آشنایی با اشعار محمد سلمانی، نقطه عطفی در رابطه من با شعر کلاسیک معاصر بود. اشعاری که اگر چه در قالب غزل سروده شده اما خبری از «طره گیسو» و «مشک» و «عنبر» در آن نیست. و به جای آن از واژههای ملموس و متداول امروزی استفاده شده. البته شاعران کلاسیک زیادی در ادبیات معاصر ایران مشغول به فعالیت هستند که اشعارشان، ارتباط معنایی ملموسی با مفاهیم امروز جامعه دارد.
از جمله این شاعران خوش ذوق میتوان از فاضل نظری، حامد عسگری، علیرضا بدیع، امید صباغنو، مهدی فرجی و حسین اعتصامی فرد اسم برد.
سعی میکنم ابیاتی را که از خواندن آنها لذت بردم رو روی این وبلاگ به انتشار بگذارم.
این غزل هم یکی از اشعار زیبای محمد سلمانی است.
آن روزها که شرط بقا قیل و قال بود | عاشقترین پرنده، سرش زیر بال بود |
«حافظ! دوام وصل میسر نمیشود» | سرگرمی پرندهٔ بدبخت فال بود |
یک مرد در میان آیینه سالها | با یک نفر شبیه خودش در جدال بود |
تدبیر چیست؟ راه کدام است؟ دوست کیست؟ | این حرف ها همیشه برایش سوال بود |
از میوهٔ درخت اساطیری پدر | سیبی رسیده بود به دستش که کال بود |
از ما زبان توبه گشودن بعید نیست | از او مرا ببخش شنیدن محال بود |
در پاسخ نشان رفیقت کجاست؟ گفت: | حرفی نمیزنم، بنویسید لال بود |
بر سنگ قبر او بنویسید جای اسم | این مرد، روی گردن دنیا وبال بود |
به چند نفر گفتم، خوبه که به شما هم بگم. از روزی که این غزل از محمد سلمانی را خوندم. اینقدر تحت تاثیرش قرار گرفتم و ازش لذت بردم که تصمیم گرفتم اگه کسی به حرف خودم گوش بده! این غزل روی سنگ قبرم نوشته بشه 🙂
اگر شعر و یا شاعری نظر شما را به خود جلب کرده به من هم معرفی کنید. تا با انتشار اشعارشان در لذت خواندشان با هم شریک شویم.
بسیار عالی، خیلی خوب بود.
من در گذشته یه سری کتاب و شعر معاصر معرفی کرده بودم، قرار بود ادامهدار باشه ولی خب… . آخرین بار ۲۱ اسفند ۹۳ بود. حالا باز هم مینویسم، از کتابها، شاعرها و شعرهایی که خوب هستند تا بقیه هم بخونن.
http://saeedalijani.blog.ir/tag/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%20%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1