چه موقع بهتر است میز گفتگو را ترک کنیم؟

گفتگو

یکی ار بهترین راه ها برای کشف واقعیت‌ها، افزایش ادراک، برقراری ارتباط و حتا حل مشکلات صحبت کردن و گفتگو است. تا جایی که شما می‌توانید گفتگو را میزانی برای سنجش عمق و کیفیت رابطه خودتان با افراد در نظر بگیرید. با این حال تا کی و با چه شرایطی ادامه گفتگو را باید به اتمام آن ترجیح داد؟

دیالوگ، گفتگو، بحث، جدل و یا هر اسم دیگری را که دوست دارید روی آن بگزارید. در بسیاری از مواقع ما مجبور به انجام آن هستیم. از گفتگوی کاری با مشتری بر سر عقد یک قرارداد گرفنه تا درددل با یک دوست در مورد سختی‌هایی که در طول روز تحمل کردیم. همه و همه ما رو به جایی می‌رسانند که ترجیح می‌دهیم برای ادامه بقای زیستی و عاطفی ارتباط‌هایمان را با گفتگو به پیش ببریم. اما به نظر من در مواردی که در پایین ذکر می‌کنم بهتر است عطای گفتگو رو به اقای آن ببخشیم.

۱- وقتی طرف مقابل علاقه‌ای به گفتگو نداشته باشد

فرقی نمی‌کنه در جلسه‌ای کاری باشید یا مشغول به یک گپ دوستانه. از زبان بدن، لحن صحبت و واژه‌های طرف مقابل می‌توانید متوجه بشوید که آیا اصلا علاقه‌ای به ادامه این گفتگو دارد یا خیر؟ اگر جواب این سوال منفی است بهتر است بدون اینکه آزرده خاطر بشوید و یا سعی در تحمیل خواست خود داشته باشید به گفتگو خاتمه داده و کمی با خود خلوت کنید.

۲- وقتی تعصب و لجبازی جای خرد و اندیشه را می‌گیرد

عموما تعداد کمی از آدم‌ها در مواجهه با نظرات مخالف با روی باز روبه‌رو می‌شوند. در این مواقع نه تنها استدلال‌های محکم شما هم کمکی به رویارویی اونها با این مسائل نخواهد کرد بلکه ممکن است در جواب، با دلائل و جملاتی رو به رو بشوید که با منطقی ترین اصول از پیش تعیین شده ذهن بشر هم سازگاری نداشته باشد! والبته صدای بلند و فریادهای بی‌دلیل هم باعث آزارتان خواهد شد. در این مواقع، شاید تفکر به این که چطور می‌توانید از گزند بیماری واگیردار لجبازی در امان بمانید کاری بسیار مفیدتر از ادامه این گفتگو باشد!

۳- وقتی در وسط یک بازی تکراری قرار می‌گیریم

در بسیاری از مواقع آدم‌ها بدون آنکه خودشان اطلاع داشته باشند در حال بازی با یکدیگرند. منظور من در مورد سیاست‌ورزی و بازیچه قراردادن طرف مقابل نیست بلکه در مورد بازی‌هایی صحبت می‌کنم که در ناخود آگاه ذهن ما شکل می‌گیرند. شخصی که تمام ناکامی‌ها را نتیجه اتفاقات تلخ زندگی‌اش می‌داند و از شما برای حل این مشکلات راه کار می‌خواهد. وقتی سعی می‌کنید در حل مشکل به او کمک کنید و تحلیل بهتری از شرایط را در اختبارش بگزارید. با هزار و یک دلیل به ظاهر منطقی سعی در قانع کردن شما برای قبول این باور دارد که “این فلاکت‌ها تمامی نخواهد داشت.” در حقیقت دوست ما برای پیدا کردن راه‌حل به پیش ما نیامده است. بلکه آمده تا مهر تاییدی بر باورهای ذهنی خودش بگزارد و ما را هم به لیستی از آدم‌های مخرب زندگیش که هیچ وقت نتوانسته‌اند درکش کنند اضافه کند.
اگر مایل هستید تا بیشتر در مورد بازی‌ها بدانید. پیشنهاد می‌کنم سری به کتاب بازی‌ها نوشته اریک برن بزنید.

۴-وقتی به جای میز مذاکره بر سر میز بازی نشسته‌ایم!

از قدیم گفته اند که “آدم خواب را می‌شه بیدار کرد اما آدمی که خودش رو به خواب زده باشه هرگز!” گاهی اوقات منافعی که در نافهمی می توان به آن رسید در فهمیدیگی نیست. و همین موضوع باعث می‌شود افراد علی‌رغم آنکه کاملا متوجه حرف شما می شوند تصمیم بگیرند به گونه‌ای برخورد کنند که انگار شما به زبان مریخی با آنها صحبت کرده‌اید. از آنجایی که ترجمه زبان مریخی کار چندان آسانی نیست. بهتر است شما هم خیلی خودتان را خسته نکنید! 🙂

۵- زمانی که اختلاف نظر سلیقه‌ای پیدا می‌کنیم!

تا اینجا همه موارد شامل شرایطی بودند که طرف مقابل ما دچار اشکالی بود. اما واقعا همیشه هم اینطور نیست. گاهی ما با یک انسان کاملا شفاف، صادق و منطقی طرف هستیم اما از دو دیدگاه کاملا متفاوت به موضوع نگاه می‌کنیم. اگر به اندازه کافی نقطه نظرات همدیگر را برای هم توصیف کرده‌اید و از نگاه و زیر بنای فکری هم خبر دارید ولی هنوز هم به اتفاق نظر نرسیده اید. به احتمال زیاد دچار یک اختلاف سلیقه ساده شده‌اید. شاید بهتر باشد همه این گفتگو را در گوشه ذهنتان داخل یک گیومه آرشیو کنید و از داشتن روابطی با این حد از گستره عقاید لذت ببرید.

 

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در یادداشت

توسط علیرضا پورعابدین

من در این گوشه خودساخته‌ام؛ نون و ماستی دارم. روزگارم بد نیست...

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *